نورانورا، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

نورا با طعم عسل

سرّ درون

تلخم این روزها وتو انگار می فهمی که شیرینی تو  هم طعمی از من عوض نمی کند ... ...
7 خرداد 1390

...

يادت هست مادر؟ اسم قاشق را گذاشتي قطار، هواپيما، كشتي؛ تا يك لقمه بيشتر بخورم يادت هست؟ شدي خلبان، ملوان، لوكوموتيوران؛ مي گفتي بخور تا بزرگ بشي آقا شيره بشي خانوم طلا بشي و من عادت كردم كه هر چيزي را بدون اينكه دوست داشته باشم قورت بدهم حتي بغض هاي نتركيده ام را   بازهم روزت مبارك مادر عزيزم ...
3 خرداد 1390

حقّ مادر

امام سجّاد (عليه‌ السلام): أمّا حَقُّ أُمِّكَ فَأنْ تَعْلَمَ أنَّها حَمَلَتْكَ حَیْثُ لا یَحْتَمِلُ أحَدٌ أحَداً، و أعْطَتْكَ مِنْ ثَمَرَةِ قَلْبِها ما لا یُعْطِي أحَدٌ أحَداً،‌ وَوَقَتْكَ بِجَمیعِ جَوارِحِها... اما حقّ مادرت بر تو، این است که بدانی او تو را در جایی حمل کرده است که هیچ کس، دیگری را حمل نمی‌کند و از میوۀ دلش چیزی را به تو داد که احدی به دیگری نمی‌دهد و تو را با تمام اعضایش حفظ کرد... Your mother's right to you is that you know she carried you in a place in where nobody carries someone else, gave you of her heart's fruit something of which nobody gives others, maintained you by her all organs, etc...
3 خرداد 1390

میم مثل مادر ...

    کاشکی میشد بهت بگم چقدر صداتو دوست دارم چقدر مث بچگی هام  لالایی هاتو دوست دارم سادگی ها تو دوست دارم ، خستگی ها تو دوست دارم چادر نماز زیر لب خدا خدا تو دوست دارم   کاشکی رو تاقچه ی دلت آینه و شمعدون میشدم تو دشت ابری چشات یه قطره بارون میشدم کاشکی میشد یه دشت گل برات لالایی بخونم یه آسمون نرگس و یاس تو باغ دستات بشونم   بخواب که میخوام تو چشات ستاره هامو بشمارم پیشم بمون که تا ابد دنیا رو با تو دوست دارم دنیا اگه خوب ... اگه بد ، با تو برام دیدنیه باغ گلای اطلسی ، با تو برام چیدنیه   مـــــــــــــــادر ...  ...
3 خرداد 1390